نوشته شده توسط : محمد سلحشوری

سال گذشته اما هنوز وقتی با سعید صادقی از حماسه سوم خرداد سال۶۱حرف می‌زنیم، انگار همین دیروز پا به کوچه پسکوچه‌های خاکی خونین شهر گذاشته باشد، همه‌‌چیز را همانطور که از دریچه دوربینش دیده و روی نگاتیو ثبت کرده تعریف می‌کند.

32 عکاس آن روزهای روزنامه جمهوری اسلامی هم حماسه دفاع خرمشهر را ثبت کرد و هم آزادسازی غرورانگیز این شهر را. صادقی که در روزهای دفاع، از نزدیک با شهید جهان‌آرا و یارانش همراه بود و مقاومت 35روزه آنها را به تصویر کشید و در عملیات بیت‌المقدس شانه به شانه رزمنده‌ها وارد خونین‌شهر شد و آزادی‌اش را جشن گرفت، حرف‌های ناشنیده زیادی برای گفتن دارد. او قرار است با کلمات و عکس‌هایش شما را به دل خرمشهر ببرد؛ به روزهای تلخ سقوط و روزهای شیرین آزادسازی خونین‌شهر.

بیایید گفت‌وگو را از بمباران تهران آغاز کنیم؛ ماجرایی که باعث شد شما راهی خرمشهر شوید.
در بحبوحه سال‌های پیروزی انقلاب من یک جا بند نمی‌شدم. روزنامه جمهوری اسلامی که راه افتاد به‌عنوان عکاس در آنجا مشغول به‌کار شدم و به سرعت در متن وقایع و درگیری‌های داخلی آن سال‌ها قرار گرفتم و در کردستان، تبریز، شیراز و... عکاسی می‌کردم. روزی نبود که برای عکاسی از این درگیری‌ها بروم و خونی یا زخمی نشوم.

خلاصه یک روز در روزنامه موقع ناهار شهید «حسن باقری» (غلامحسین افشردی): که آن روزها خبرنگار روزنامه بود، آمد و گفت: آماده شو میدان برایت باز شد! گفتم: چی شده؟ گفت: عراق، مهرآباد را بمباران کرد. چون قبل از این ماجرا درگیری‌هایی در شهرهای مرزی اتفاق افتاده بود احتمال جنگ را می‌دادیم. 31شهریور59 بود. به سرعت رفتم مهرآباد. غلغله بود. به سختی از میان جمعیت گذشتم اما نیروهای امنیتی اجازه ورود به محوطه بمباران شده را ندادند. خلاصه آنجا یکی به من گفت که اکباتان را هم بمباران کرده‌اند. سریع رفتم آنجا و عکس گرفتم و آوردم روزنامه.

فقط یک شب دوام آوردم. صبح روز بعد پیکان معاون یکی از وزرا را برداشتم و با 4، 3 تا از بچه‌ها از جمله شهید باقری رفتیم سمت خرمشهر. نخستین بارم بود که می‌رفتم آن سمت. ماشین ما در جاده، تنها ماشینی بود که به سمت خرمشهر می‌رفت، همه داشتند بر‌می‌گشتند. 2 نفر از بچه‌ها در میدان سوسنگرد پیاده شدند و رفتند اهواز. جاده خرمشهر خلوت بود و درست فردای آن روز هم عراق این جاده را گرفت. عصر بود که راه را اشتباه رفتیم و سر از آبادان درآوردیم. شب را آنجا خوابیدیم و بامداد که بیدار شدیم، هرچه انتظار کشیدیم، دیدیم هوا روشن نمی‌شود. ساعت 8صبح بود که تازه فهمیدیم دلیل تاریکی هوا، دود غلیظ آتش‌سوزی در پالایشگاه آبادان است که آسمان را پوشانده. عراقی‌ها بدجوری پالایشگاه را زیرآتش گرفته بودند. از آبادان با سرعت خودمان را به خرمشهر رساندیم. وقتی رسیدیم این‌قدر ذوق و شوق داشتم و هیجان‌زده بودم که مدام عکس می‌گرفتم.

خرمشهر چه حال و هوایی داشت؟
قبل از پل از حسن باقری جدا شدم و پیاده به راه افتادم. اول به پل خرمشهر رسیدم و چند نفری را دیدم که از پل مراقبت می‌کردند. درحالی‌که از روی پل رد می‌شدم عکس می‌گرفتم. بعد پیچیدم سمت میدانی که آن موقع به آن فرمانداری می‌گفتند. سمت راست میدان مقر سپاه بود. همینطور از بغل اروند رفتم تا رسیدم به مسجد جامع. نیروهای مردمی آنجا جمع شده بودند و از همه جای شهر شلوغ‌تر بود.

شاید من نخستین بیگانه‌ای بودم که وارد این فضا شدم. همه اول می‌گفتند آقا عکس نگیر! چند وقت پیش یکی از همین خانم‌ها را که مخالف عکس گرفتنم بود بعد از 33سال در منظرآباد هشتگرد ملاقات کردم. نخستین حرفی که زد این بود؛ «یادته گفتم عکس منو نگیر؟ داد زدم عکس نگیر ولی شما گرفتی بی‌خیال سرت را انداختی پایین و رفتی». آن وقت‌ها فکر نمی‌کردم آدم‌هایی که از آنها عکس می‌گیرم نام و نشانی دارند یا نه. یعنی دنبال ماهیگیری نبودم.

ماهیگیری؟یعنی چه؟
یکی از مهم‌ترین پژوهش‌هایی که باید درباره عکاسی جنگ شود همین موضوع است. آن سال‌ها 2‌نوع نگاه در عکاسی جنگ وجود داشت؛ یکی اینکه آدم قلاب بیندازد و ماهی بگیرد و عکس‌ها را به خبرگزاری‌های خارجی بفروشد و از این راه برای خودش کار و کاسبی راه بیندازد. از طرف دیگر عکاس‌هایی هم بودند که به فکر قلاب انداختن نبودند و با نفس رزمنده‌ها زندگی می‌کردند. این جنس نگاه، یک نگاه ایرانی بود که به عکاسی جنگ شکل داد.

‌برگردیم به مسجد جامع خرمشهر. نیروهای مردمی که آنجا برای دفاع جمع شده بودند چه سن و سالی داشتند؟
همه کسانی که در آن مسجد بودند زیر 25سال سن داشتند. بزرگ آنجا شهید جهان‌آرا بود که27سال بیشتر نداشت. بعد از او هم شهید عبدالرضا موسوی بود.

شهید جهان آرا چطور بچه‌های خرمشهر را فرماندهی و هدایت می‌کرد؟
او فرمانده بود و به هر حال حرف اصلی را در آن محور می‌زد؛ یعنی همه زیرمجموعه جهان‌آرا بودند. کاریزمای عجیبی داشت و فضا به‌گونه‌ای بود که هر کسی می‌آمد نسبت به او ارادت پیدا می‌کرد. خوش‌برخورد و خوش‌لباس بود. نخستین بار که دیدمش لباس نظامی نداشت. شلوار جین آبی پوشیده بود و یک پیراهن‌ تر و‌تمیز. طوری برخورد می‌کرد که احساس غریبی نکنی. جهان‌آرا رزمنده‌هایی را که از نقاط مختلف کشور آمده بودند یک نفس کرد و به همین علت محبوبیت زیادی داشت و هنوز که هنوز است نامش در دل‌ها زنده مانده است.

شاید به همین‌خاطر باشد که روز آزادسازی خرمشهر با نام جهان آرا گره خورده، درحالی‌که او حدود یک سال پیش از عملیات بیت‌المقدس شهید شد.
من هم روزهای مقاومت و هم روز فتح خونین شهر را دیده‌ام. اثر نام و نفس جهان آرا در آزادسازی خرمشهر به وضوح دیده می‌شد. آنهایی که او را دیده بودند و می‌شناختند، روز فتح خرمشهر هم جهان‌آرا را می‌دیدند. گل‌هایی که در شهر روییده بود، ساختمان‌هایی که اثر ترکش و خمپاره در آنها دیده می‌شد و نخل‌های سوخته اما ایستاده خونین شهر، نام شهید جهان‌آرا را فریاد می‌کشیدند. لاله‌های کاغذی که در زمان آزادسازی شهر از لای خرابه‌ها سر برآورده بودند بوی جهان آرا می‌دادند. جهان آرا فرمانده‌ای نبود که به‌اصطلاح آرتیست باشد، فرمانده دل‌ها بود؛ یعنی شما هیچ نوع خشونتی از او نمی‌دیدید. آن چیزی که در جهان‌آرا غالب بود محبتش به دیگران بود. برای رزمنده‌ها چه زن و چه مرد مثل برادری فهیم و دوست داشتنی بود؛ تکیه گاهی امن در آن بلبشوی گلوله‌باران.

جنس عکس‌هایی که از روزهای مقاومت و فتح خرمشهر گرفته‌اید فراتر از کلیشه‌های متعارف بود. به‌عنوان مثال عکسی دارید از به جنگ‌رفتگان در حال خوردن نان و پنیر در کوچه‌های خرمشهر. این عکس سادگی به‌خصوصی داشت. سؤالم این است که برای ثبت این لحظه‌ها به‌نظر می‌رسد باید با بچه‌های جنگ زندگی کرد تا یک نظاره‌گر خاموش بود، اینطور نیست؟
جنس عکاسی‌ام با پرسه‌زدن در جبهه‌ها شکل گرفت. من توی قرارگاه‌ها و هتل‌ها و خانه‌ها نمی‌رفتم، همین سنگرها و خاکریزها و پیاده روی‌های 30-20 کیلومتری بود که باعث شد بتوانم آن لحظه‌ها را ثبت کنم. تشنگی و گرسنگی احساس نمی‌کردم و همه جای میدان جنگ برای من مثل هتل بود. خوردن یک کنسرو لوبیا با رزمنده‌ها برایم از هر غذایی خوشمزه‌تر بود. به همین دلیل هر وقت می‌آمدم تهران دلم برای رزمنده‌ها تنگ می‌شد، سریع فرار می‌کردم و برمی‌گشتم جبهه. حتی در خانه خودم آرامش نداشتم و آرامش خرمشهر را به تهران ترجیح می‌دادم. وقتی رزمنده‌ها می‌پرسیدند این عکس‌ها را برای کجا می‌گیری؟ می‌گفتم برای خدا، برای حزب‌الله. دنبال آدم‌های ساده بودم؛ دنبال یک روستایی که زندگی‌اش را رها کرده بود تا برای مردمش بجنگد. احساس می‌کردم دیوار تاریخ باید با عکس‌های حقیقی پر شود. عکاسی از رزمنده‌ها و ثبت لحظه به لحظه زندگی آنها اینقدر لذتبخش بود که زیر بارش گلوله‌ها احساس آرامش می‌کردم. انرژی عجیبی داشتم. حتی انگار دوربینم احساس جوانی می‌کرد. کاری به تکنیک عکاسی نداشتم، نگاه انسانی‌ام به دوربین منتقل می‌شد و لحظه‌ها را ثبت می‌کرد. یادم نمی‌آید انگشتم را روی شاتر دوربین فشار داده باشم. الان شاتر که می‌زنم انگشتم خسته می‌شود، آن موقع اصلا احساس خستگی نمی‌کردم. یادم می‌آید آنقدر نگاتیو استفاده کرده بودم که تعدادش از دستم در رفته بود. اصلا اندازه دیافراگم و باقی فوت و فنون عکاسی مسئله‌ام نبود. آنقدر آن فضا، انسانی و شرافت در آن غالب بود و همه مسئله‌شان آینده و افتخار ایران بود که در لحظه نبودند.

بعد از جنگ تازه فهمیدم چرا از تکنیک استفاده نکردم؛ با اینکه وارد بودم و کار کرده بودم اما دیدم بهترین شکلی که می‌توانم مفهوم مورد نظرم را منتقل کنم در سادگی عکس‌ها نهفته است. اینطوری می‌شد اخلاص درون بچه‌های جنگ را منعکس کرد.

و اما روز آزادسازی خرمشهر.
پنجم، ششم اردیبهشت سال61رفتم اهواز، مقر اطلاعات کل عملیات‌ها که مسئولش شهید حسن باقری بود. آنجا متوجه شدم قرار است عملیات شود. رفتم جاده آبادان نرسیده به شادگان. پیش نیروهای تخریب ،شب را صبح کردم. چند روز پیاده‌روی کردند و من کنارشان بودم. در واقع یکجور رزمایش پیش از عملیات بود. می‌خواستم همانطور که با خانواده خودم زندگی می‌کردم با آنها باشم و این دوست داشتن را به دوربین و عکسی که می‌گیرم انتقال دهم. همه وجودم با آنها بود. فضای جبهه طوری بود که دل‌ها به هم نزدیک می‌شد.

شب دهم اردیبهشت بود و توفان در کارون غوغا می‌کرد. پیاده تا نزدیک جاده خرمشهر که 15کیلومتری می‌شد رفتیم. هوا گرگ و میش بود که من شروع به عکاسی از کشته‌ها کردم. این نخستین عکس‌های من از عملیات بیت‌المقدس بود. با نزدیک شدن به خرمشهر احساس جوانی می‌کردم. اینقدر ذوق و شوق داشتم که پیش از اینکه خرمشهر فتح شود پایم به شهر رسید. ساعت9صبح رسیدم مقابل مسجد جامع خرمشهر. بخش بزرگی از شهر ویران شده بود. بخش‌هایی را هم مین‌گذاری کرده بودند. عراقی‌ها وحشت کرده بودند. بچه‌هایی مثل من که در سال59 اشغال خرمشهر را دیده بودند احساس می‌کردند کسی از خونین شهر ما را صدا می‌زند. روز فتح خرمشهر حس دامادی را داشتیم در جشن عروسی‌اش. 48ساعت بود نخوابیده بودم اما آن روز آنقدر احساس خوشحالی می‌کردم که خستگی برایم معنی نداشت. انگار وارد بهشت شده بودم.

منبع: همشهری آنلاین



:: برچسب‌ها: شهدا ,
:: بازدید از این مطلب : 229
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 7 تير 1401 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد سلحشوری

استان هرمزگان تنها استانی است که در تمامی عرصه‌ها گل واژه‌ای از همه شهیدان است، از نگاه بسیاری از فرماندهان برجسته کشور، هرمزگان موتور محرکه در عملیات پیچیده و بزرگ دوران دفاع مقدس شناخته می‌شود.

 

استان هرمزگان با دارا بودن یک‌هزارم و ۵۰۰ کیلومتر نوار ساحلی و ۱۴ جزیره راهبردی یکی از استان‌های بسیار مهم، راهبردی و تأثیرگذار در دوران جنگ تحمیلی بوده است و با آغاز جنگ تحمیلی در سال ۵۹ و تخریب و تهدید دروازه ورودی کشور که تا آن زمان‌آبادان و خرمشهر بودند، نگاه دولتمردان به استان هرمزگان معطوف شد.

دراین‌بین ستاد پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی هرمزگان با داشتن یک گردان در منطقه عملیاتی جنوب (فاو) و یک گردان در منطقه خلیج‌فارس (جزیره هرمز) و با اعزام ۳ هزار و ۹۴۰ نیروی جهادی و مردمی نقش بزرگی را در هشت سال دفاع مقدس ایفا کرده است.

اقدام‌های پشتیبانی این ستاد شامل؛ اعزام ۴۰ پزشک، اعزام ۵۷ دستگاه ماشین‌آلات، ارسال ۱۹ قایق موتوری، ارسال ۲۴ دستگاه تانکر آب، ۳۶ هزار و ۵۹۸ گونی خالی، ارسال ۲ هزار و ۵۱۰ قطعه جواهرآلات، ۴۰ دستگاه کولرگازی، ۷ هزار و ۵۰۰ دست لباس، ۵۹ تن خرما، ۶۵۰ تن میوه و تره‌بار، ۵۴ تن نان و خواروبار، ۲۵ تن برنج و ۴۶ هزار و ۵۰۰ قوطی شربت و آب‌لیمو در جبهه نقش خود را به‌خوبی ایفا کرده است.

نخستین گروه از استان هرمزگان به فرماندهی «شهید حسن ذاکری، عضو شورای فرماندهی سپاه بندرعباس ۲۳ آبان ۵۹ به جبهه‌های نبرد اعزام شدند و همپای سایر رزمندگان اسلام به نبرد با بعثی‌های عراق پرداختند.

هرمزگان علاوه بر تأمین نیروی تخصصی گردان‌های مختلف لشکر ۴۱ ثارالله در واحدهای اطلاعات عملیات، تخریب، یگان دریایی و گردان‌های رزمی این لشکر اعم از فرماندهان ارشد، تیربارچی‌ها، ناخداها، تخریبچی‌ها و رزمندگان تک‌تیرانداز نقش‌آفرین بوده و به تأمین نیروی دیگر لشکرها نیز کمک کرده و هم در تأمین نیروهای متخصص در امور دریایی، غواصی، اسکله‌سازی، شناورها و غیره بوده است که با قایق‌های توپ‌دار اما کوچک خود ناوهای جنگی دشمن را هدف قرار می‌دادند.

رزمندگان استان هرمزگان در طول هشت سال دفاع مقدس، کاروان‌های بسیاری از رزمندگان بانام‌های مختلف ازجمله سپاهیان محمد (ص) و لشکریان صاحب‌الزمان (عج) از استان هرمزگان عازم جبهه‌ها شدند.

علاوه بر آن لشکر ۱۹ فجر، لشکر امام حسین (ع) و تیپ ۳۳ المهدی یاد حضور دلیرمردان استان هرمزگان همچون شهید محمدرضایی و عبدالمجید عراقی‌زاده را برای همیشه با خود دارد.

استان هرمزگان به‌واسطه حضور قلدرمآبانه آمریکا در خلیج‌فارس و گشوده شدن جبهه جنگ دریایی نیز خط مقدم مبارزه در این جبهه بوده و آشکارترین آن صحنه درگیری جنگ دریایی سقوط هلی کوپتر آمریکایی در قعر آب‌های خلیج‌فارس بود که قهرمانان این حماسه شهیدان شجاعی چون اسحاق دارا و اسدالله رئیسی است که پیکر به خون آغشته آنها به دریا پر گشودند.

سردار حاج قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس که در دوران دفاع مقدس فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله متشکل از استان‌های هرمزگان، کرمان و سیستان و بلوچستان دو دهه پیش در یادواره‌ای در استان هرمزگان جایگاه این استان در دوران دفاع مقدس را بسیار ارزنده دانسته است.

در بخشی از صبح‌های سردار سلیمانی آمده است: «بندرعباس و استان هرمزگان در دفاع مقدس نقش بسیار ارزنده اما مظلومانه‌ای دارد، مظلومانه از این بابت که شاید کسی خیلی نمی‌داند که در استان هرمزگان ۱۲۰۰ نفر درصحنه دفاع مقدس به شهادت رسیدند، مثل مظلومیت خود بچه‌های استان هرمزگان ساکت، مظلوم، پر معنویت، اما در مقابل دشمن کوره‌ای از آتش و حرارت، در همه‌جاهای جنگ، هرمزگان بود. بانی یا موتور محرکه پنج یا شش عملیات مهم هرمزگان بود، بخش عظیمی از پیروزی‌های عملیات والفجر هشت مدیون رزمندگان هرمزگان است.

عملیات خیبر، بدر، کربلای چهار، کربلای پنج و عملیاتی که در هور شکل گرفت غیر از این‌که عملیاتی که در جنگ حضور شرکت داشتند، از عملیات طریق‌القدس دقیقاً چهره‌هایی در ذهنم هست تا آخر جنگ. در این واحد دریایی در این عملیاتی که ذکر کردم، محور اصلی بچه‌های هرمزگان بودند حداقل در لشکر ثارالله. در واحد تخریب بهترین بچه‌های هرمزگان بودند، در واحد اطلاعات عملیات جزو بهترین‌ها بودند. در ستاد لشکر ثارالله شهید حاج علی حاجبی بی‌نظیر بود، جوانی از خانواده فقیری متعلق به روستایی در رودان که شده بود شمع محفل رزمندگانی که از این سه چهار استان باهم بودند، همه او را دوست داشتند بهش عشق می‌ورزیدند، بنابراین هرمزگان در جنگ نقش بسیار ارزنده‌ای داشت».

روزگاری که جنگ بر کشور تحمیل شد و بسیاری از جوانان، زنان و مردان به یاری مردم خوزستان و خرمشهر شتافتند در این میان هرکسی هر چیزی داشت تقدیم کرد شهیدان اما جانشان را تقدیم کردند و چه بسیار خانواده‌هایی که بیش از یک نفر از فرزندان خود را با میل و اختیار راهی جبهه‌ها کردند.

این روزها استان هرمزگان میزبان کنگره ۱۵۰۰ شهید این استان بوده و بسیاری از محافل و مکان‌ها حال وهوای شهید و شهادت به خود گرفته است و در اهمیت برگزاری این کنگره و پاسداشت ایثارگری‌های شهدا، تاکنون دو اجلاسیه زنان ایثار و اجلاس دانشجویی، دانش‌آموزی و فرهنگیان این کنگره ملی برگزارشده است.

اما یکی از محفل‌های بسیار مهم و لذت‌بخش که طرفداران خاص خود دارد، برگزاری شب خاطره با حضور رزمندگان و جانبازان دوران دفاع مقدس است.

این محفل خاطره ازآن‌جهت مهم و لذت‌بخش است که؛ شنیدن خاطراتی از روزها و شب‌های پرخاطره از نوجوانان و جوانان دیروزی که با نرخ وحدت بالا و تعامل، گذشت، دوستی و رفاقت، محاصره‌ شدن‌های تلخ و حماسه‌های شیرین را پشت سر گذاشتند، شنیدن خاطرات آنها می‌تواند سختی‌های امروز را قابل‌تحمل‌ کند.

غواصان هرمزگان از عملیات‌های پیچیده گفتند

«ماهی‌ها دل‌تنگ آب نمی‌شوند» عنوان شب خاطره‌ای بود که در راستای برگزاری کنگره ۱۵۰۰ شهید دفاع مقدس استان هرمزگان ویژه غواصان عملیات کربلای پنج‌در مسجد جامع بندرعباس برگزارشده و شب خاطره‌انگیزی را برای مخاطبان این مراسم رقم زد.

در این محفل که به همت دفتر مطالعات پایداری حوزه هنری هرمزگان برگزار شد، «سردار رضا ترابی، علیرضا درویش نژاد، مصیب دهقانی، منصور نبی زاده و موسی مولا‍پرست«ازجمله رزمندگان و فرماندهان گردان ۴۲۲ لشکر ۴۱ ثارالله از این استان در دوران دفاع مقدس بودند که در این محفل خاطره گویی کردند.

سردار رضا ترابی فرمانده سابق سپاه امام سجاد (ع) هرمزگان، بزرگ‌شده شهرستان بندرلنگه و یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس این استان است که خرداد سال ۵۹ در رشته تجربی دیپلم گرفته بود، اواخر شهریور به همراه دایی خود از بندرعباس از مسیر تهران عازم زیارت امام رضا (ع) به مشهد شده بود اما عصر ۳۱ شهریور ۵۹ که جنگ آغازشده بود، او به همراه دایی‌اش سفرشان را به سمت جنوب به خرمشهر ادامه دادند، وی یک سال بعد (سال ۶۰) به عضویت سپاه پاسداران درآمد.

سردار ترابی در این محفل خاطره گویی چگونگی تبدیل گردان خاکی به گردان غواص را تشریح کرد: «بعد از عملیات کربلای یک در تیرماه ۱۳۶۵ که شهر مهران آزاد شد، به اهواز آمدیم، گفتند حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله گفت بیاید جلسه. من و آقایان نبی زاده و ملاپرست در نشست شرکت کردیم، سردار سلیمانی گفت برای مأموریت‌هایی در آینده (در آن زمان فقط یک گردان غواص داشت گردان ۴۱۰ به فرماندهی شهید احمد امینی که در والفجر هشت شهید شد) نیاز به تقویت و افزایش گردان‌های غواص داریم هیچ‌کس بهتر از رزمنده‌های هرمزگان نیست و بروید و مقدمات راه‌اندازی گردان‌های غواصی از بین نیروهایتان آماده کنید.

سردار سلیمانی ما را برای یک سفر تشویقی به مشهد اعزام کردند که به‌اتفاق کادر گردان رفتیم زیارت امام رضا (ع) و از مشهد به بندرعباس برگشتیم و با مراجعه به منطقه یکم نیروی دریایی سپاه و ارتش کارآموزشی غواصی را در ساحل بندرعباس آغاز کردیم؛ حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر ثارالله با آن تجربه و تخصص به رزمنده‌های هرمزگان ازجمله فرمانده گردان ما آقای نبی زاده اعتماد کرد و به‌این‌ترتیب گردان ۴۲۲ خاکی به گردان ویژه غواص تبدیل شد. »

وی ادامه داد: زمانی که گردان خاکی ۴۲۲ آقای نبی زاده تبدیل به گردان غواص شد اولین عملیات سه ماه بعد انجام شد، بنابراین یکی از گردان‌هایی که در لشکر ثارالله بسیار خوش درخشید، همین گردان ۴۲۲ استان هرمزگان بود.

رزمندگان هرمزگان در کربلای چهار و پنج کارنامه درخشانی دارند

این رزمنده دوران دفاع مقدس در معرفی شهیدان غواص هرمزگان بیان داشت: شهید عبدالرضا مریدی یکی از بهترین غواص‌های هرمزگانی در تیپ الغدیر یزد در جزیره‌ام الرصاص عملیات ایزایی انجام دادند و هم‌چنین شهید عبدالرضا مجیدی از بهترین مربیان غواصی و تاکتیک بود که هردو در شب اول عملیات کربلای پنج به شهادت رسیدند.

ترابی افزود: آقایان نوری‌زاده، درفش، ایوب زحمتکش وموسی ملاپرست از دیگر رزمندگان غواصان در گردان ۴۲۲ محسوب می‌شوند که امروز خاطرات زیادی از رشادت‌های غواصان هرمزگانی دارند.

این غواص عملیات کربلای پنج ادامه داد: قبل از کربلای پنج برای آزادسازی جزیره ام‌الرصاص، ۴ دی‌ماه سال ۶۵ عملیات دیگری در کربلای ۴ رزمندگان هرمزگان نقش مهم خود را به‌خوبی انجام دادند و در این عملیات نیز بسیاری از غواصان ما شهید شدند، برخی اسیر و پیکرهایی که بعد از عملیات برنگشتند.

وی افزود: فرمانده گردان آقای نبی زاده به‌شدت مجموع شد درواقع بقیه گردان که جمعیتمان درواقع نصف شده بود، به عقب برگشتیم زیرا ازنظر روحی روانی شرایط ما مساعد نبود اما تقریباً ۱۰ روز بعد مجدد برای عملیات پنج فراخوان داده شدیم که رزمندگان هرمزگان در عملیات‌های چهار و پنج کارنامه درخشانی دارند.

تمام تجربه موانع دشمن در کربلای پنج خلاصه‌شده بود

سردار ترابی با اشاره به این‌که تمام تجربه موانع دشمن در کربلای پنج خلاصه‌شده بود، ادامه خاطره خود از کربلای پنج را این‌گونه روایت کرد: عملیات کربلای پنج شرایط خاصی داشت ۲۴ ساعت قبل عملیات ساعت ۹ صبح گفتند بیاید روی دژ شلمچه در سنگر فرماندهی حاج قاسم که جلسه است که من به‌اتفاق آقای نوری‌زاده رفتیم و سردار ما را توجیه کرد هرچند که ما ازنظر روحی خیلی آمادگی نداشتیم، برگشتیم آقای نبی زاده گفت توجیه شدی گفتم نه با این استرس و نگرانی از سنگر فرماندهی خارج شدیم، حتی شرایط حاج قاسم به‌گونه‌ای نبود که بتوانیم سؤالات زیادی بپرسیم.

وی ادامه داد: فردا شب لباس غواصی را پوشیدیم و وارد دژ اول شدیم می‌خواستیم به آب بزنیم من استرس زیادی داشتم و ازلحاظ روحی خیلی آماده نبودم با خودم می‌گفتم تکلیف ما امشب چه می‌شود، یک‌مرتبه شهید غلامحسین آبسینه را دیدم همدیگر را بغل کردیم گفتم برنامه چیه گفت من ماموریت دارم شما را تا دژ اول عراقی‌ها برسانم. گفتم توجیه هستی منطقه را می‌شناسی؟

این رزمنده گفت: همین حرف من را محسن دهقانی هم تکرار کرد گفت نگران نباش گفت ۳۰ مرتبه در شب و در روز تا پشت عراقی‌ها رفتم، از اینجا تا دژ عراقی‌ها با من. توکل کنید به خدا بقیه‌اش هم خدا کمک می‌کنه، ما همه وارد آب شدیم و همان‌طور که شهید آبسینه گفت تا میدان موانع رسیدیم و آنجا هم تقریباً باکمک بچه‌های تخریب پشت سرگذاشتیم، اما وسط میدان موانع که رسیدیم عراقی‌ها متوجه غواص‌ها شدند.

به گفته ترابی، عراقی‌ها برای عملیات کربلای پنج بی‌نظیر برای موانع کار کرده بودند انگار تمام تجربه موانع دفاع مقدس در کربلای پنج خلاصه کرده بودند هم متنوع و هم گسترده بود. آمدند بالای دژ و با هر سلاحی که داشتند به سمت ما تیراندازی کردند تعدادی مثل مجیدی و قاسمی به شهادت رسیدند، نبرد تن به تن با عراقی‌ها انجام شد اما با عنایت خدا تا اذان صبح خط شکسته شد و به‌خوبی این عملیات پیچیده نیز در شب اول انجام شد.

شهید بهمنی نماز شبش را روی آب خواند

علیرضا درویش نژاد متولد ۲۸ مهر سال ۴۷ مدیر کل اسبق اداره کل ارشاد اسلامی هرمزگان یکی از جانبازان و غواصان دفاع مقدس در عملیات کربلای پنج است.

وی در بیان روایت خود از عملیات کربلای پنج با اشاره به این جمله که؛ «سال ۶۴ از کربلای ۴ و ۵ تا والفجرهشت دست‌های زیادی داده شد تا دست‌های ما بالا برود، گفت: زمان عملیات والفجر ۸ از استان قم به جبهه اعزام شدم و ابتدا در گردان ۴۱۸ بودم و بعد از آن به گردان ۴۲۲ آقای نبی زاده پیوستم.

این رزمنده دفاع مقدس عملیات کربلای پنج را در تاریخ جنگ ایران یک عملیات برجسته و شاخص نام برد و بیان داشت: در هوای سرد دی‌ماه خوزستان ۹ کیلومتر را برای شکستن خط دشمن باید طی می‌کردیم اما در این مسیر آب رها شده از زمان عملیات رمضان کار را مشکل‌تر کرده بود.

درویش نژاد ادامه داد: ساعت حدود ۲۱ دقیقه شب نقطه رهایی ما به سمت عراق بود و مسئولیت گردان نیز برعهده آقایان ملاپرست و سوغانی و سردار ترابی بود.

درویش نژاد ادامه داد: در این ساعت وارد آب شده بودیم وسط‎های آب تقریباً یک کیلومتری مانده بود که ما را نگه داشتند، غلامحسین آبسینه مسئول محور اطلاعاتی گردان شهید شد و دستور دادند که گردان ۴۲۲ بایستند و منتظر لشکر ۱۹ فجر فارس و الغدیر یزد بماند.

این غواص جنگ اضافه کرد: در یک آب لجن‌زار سرد و در سرمای دی‌ماه که نه می‎توانید درست بایستید و نه خم شوید زیرآب با امکانات نظامی یکساعت و نیم ما منتظر این دو لشکر بودیم؛ در چنین موقعیتی شهید احمد صادقی بهمنی سرش را به آب می‌زند و بالا می‌آورد صبر کردم تا کارش تمام شود، گفت داشتم نمازشب می‌خواندم که قضا نشود.

وی گفت: در چنین شرایطی که مشخص نبود ده دقیقه دیگر یا یکساعت دیگر شهید شود، هم نماز شب خواند هم با شوخی و جک و برای این‌که شرایط سخت آسان شود به رزمنده‌ها روحیه‌ می‌داد.

درویش نژاد افزود: شهید ضرغام قاسمی از میناب قبل از عملیات هر روز دوسه بار تکرار می‌کرد به من گفت من یا اولین شهید یا دومین شهید گردان هستیم که در این عملیات شهید می‌شوم من اول مسخره می‌کردم شب عملیات ۲۰۰ متر مانده بود به مکانی که باید می‌رسیدیم دومین شهید بعد از شهید مجیدی بود که آن شب آسمانی شد.

این رزمنده دفاع مقدس با بیان این‌که شهدا ژن خوب بودند، ابرازداشت: کسانی که امروز می‎گویند ما ژن خود هستیم، یا معنی ژن خوب را نمی‌دانند یا خوب بودن را، ژن خوب شهدا هستند.

«عملیات کربلای پنج‌ که سنگین‌ترین و گسترده‌ترین عملیات دفاع مقدس محسوب می‌شود، با رمز یا زهرا (س) ˈ۱۹ دی‌ماه سال ۱۳۶۵ به فرماندهی سپاه در منطقه‌ شلمچه‌ در کانال ماهی (شرق بصره‌) آغاز شد و ۷۰ روز به طول انجامید، گردان ۴۲۲ استان هرمزگان نقش مهمی در عملیات کربلای ۴ و ۵ داشته است که در واقع شکستن خطوط عملیات کربلای ۵ هنوز برای نظامیان دنیا و دشمنان ما یک معمای حل نشده است. رزمندگان این استان هم‌چنین به دلیل آشنایی با مناطق آبی و به دلیل زندگی در منطقه بد آب و هوایی از استقامت و پایداری بالایی برخوردار در بسیاری از عملیات‌ها نقش شناسایی را برعهده داشتند و به عنوان غواص در بسیاری از جنگ‌ها به عنوان خط شکن آغاز عملیات‌ها بودند».

و اما منصور نبی زاده فرمانده گردان ۴۲۲ لشکر ۴۱ ثارالله از دیگر خاطره‌گویان این محفل نیز خاطرات خود را برای رزمندگان و حاضران شب خاطره تعریف کرد.

وی در سن ۱۸ سالگی به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در واحد اطلاعات سپاه مشغول فعالیت شد.

ورود فرمانده گردان ۴۲۲ هرمزگان در سال ۶۳ به جبهه نیز با فرماندهی یکی از گروهان‌های گردان ۴۱۵ آغاز شد.

این رزمنده دفاع مقدس گفت: سال ۶۳ که وارد لشکر ۴۱ ثارالله شدم فرماندهان اصرار داشتند که در یکی از واحدهای ستادی فعالیت کنم اما خودم دوست داشتم به عنوان یک رزمنده ساده در گردان‌های رزمی باشم.

نبی زاده اضافه کرد: پیشنهاد فرماندهی یکی از گروهان‌های این گردان به من داده شد اما گفتم هیچ تجربه‌ای ندارم همین اندازه آموزش می‌توانم رزمنده‌ها را آماده کنم که گفتند با همین گروهان وارد عملیات والفجر هشت شوید.

وی ادامه داد: عملیات والفجر عملیات بزرگی بود و باید از اروند عبور می‌کردیم و از رزمنده‌های هرمزگان هم انتظار زیادی می‌رفت، اینجا بود که با مصیب دهقانی در واحد تخریب لشکر آشنا شدم.

عاشق تخریب بودم

مصیب دهقانی متولد سال ۴۶، نوجوان ۱۶ ساله‌ای که سال ۶۱ به همراه حسین دهقانی برادربزرگتر خود وارد جبهه شد، نیز گفت: عاشق واحد تخریب بودم و چون تازه از شهادت حسین فهمیده می‌گذشت، او آن زمان الگوی ما نوجوانان بود.

این رزمنده تخریب‌چی واسطه آشنایی خود با منصور نبی زاده فرمانده گردان ۴۲۲ لشکر ۴۱ ثارالله را شهید رضا دانشی معرفی کرد و افزود: شهید دانشی یکی از عارفان لشکر ۴۱ ثارالله بود که توسط حاج آقا مهدی‌زاده به ما معرفی شد.

دهقانی با بیان این‌که قبل ازعملیات والفجر ۸ نزدیک به ۳۰ بار با لباس غواصی و بدون اطلاع دشمن آن فضا را نظاره کردم، گفت: در این مدت تمام نقاط اروند را شناسایی کردم و بعد از آن یک هفته قبل از عملیات، نیروها را برای این‌که چگونه بدون آن‌که سیم خاردار را باز کنند از زیر آن رد شوند، آموزش دادم.

این رزمنده دفاع مقدس ادامه داد: قبل از حرکت هوا خوب بود، ۲۰ متر بیشتر دور نشده بودیم که باران به‌شدت شروع به باریدن کرد، اروند مواج و متلاطم شد و با وجود این‌که به تمام بچه‌ها طناب بسته بودیم که خطر غرق شدن برای کسی اتفاق نیفتد، به دلیل ارتفاع موج حدود سه متر از بچه‌ها فاصله گرفتم.

وی ادامه داد: وسط اروند که رسیدیم طاقت بچه‌ها تمام شده بود با حرکت سریع موج‌ها نمی‌دانستیم به کدام سمت می‌رویم، اما بعد از ۲۰ دقیقه احساس کردم به خشکی رسیدیم.

این تخریب‌چی در ادامه خاطره خود بیان داشت: همان زمان عراقی‌ها در منطقه کار می‌کردند، از زیر سیم خاردارها ردیف‌های اول و دوم را رد شدیم به ردیف سوم که رسیدیم صدای عراقی‌ها را شنیدیم از زیر سیم خاردار با چیدن آنها احساس کردم دستم سوخت و سنگین شد.

وی در ادامه آیه ۹ سوره یس (وَ جَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ» را پل نجات خود در دل اروند معرفی کرد و بیان داشت: برای گرفتن عراقی‌ها هماهنگ شده بودیم و با این‌که هم حالت ترس داشتیم هم آرامش، عراقی‌ها به همه جا خیره می‌شدند، اما ما را نمی‌توانستند ببین و این از عنایت خاص خداوند بود که شامل حال ما شد.

دهقانی افزود: زمانی رمز عملیات و درگیری شروع شد عراقی‌ها در سنگر خواب بودند و وقتی چراغ قوه زدیم ۱۲ عراقی تازه از خواب بیدار شدند که آنها را اسیر کردیم.

جانبازان و شهیدان انقلاب اسلامی و هشت ساله دفاع مقدس سرمایه‌های گرانبهایی در حفظ امنیت کشور هستند که علاوه بر امنیت، عزت و شرافت را برای ما به ارمغان آوردند؛ آنها جان خود را برای حفظ امنیت ما دادند و حماسه‎آفرینی‌های دفاع مقدس نیز تجربه‌های گرانبهایی است که نباید فراموش شوند زیرا در آینده به همه آنها نیاز داریم.

کنگره ملی ۱۵۰۰ شهید هرمزگان استان هرمزگان در راستای تجلیل از مقام شهیدان استان هرمزگان به عنوان سرو قامتان و خورشیدهای همیشه تابانی که نور پروفروغ آنها مسیر را به سمت نور و روشنایی روشن می‌کنند، پنج‌شنبه پنجم دی‌ماه با پیام مقام معظم رهبری در مسجد جامع بندرعباس پایان می‌یابد.

منبع: همشهری آنلاین



:: برچسب‌ها: شهدا ,
:: بازدید از این مطلب : 249
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 7 تير 1401 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد